یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۴

گذر از تب

عین. ر
شهریور ۱۳۹۴





- تقريباً اغلب كمپين های اجتماعی با یک «تب» آغاز مى شوند. يك اتفاق، يك بحران يا يك دغدغه ناگهان سر باز مى كند و به علت واقعی بودن و حساسيت زیادش، در زمان كوتاهى همه گير مى شود و از تلویزیون گرفته تا گفتگوی آدمها در تاکسی، فضای جامعه را پر می کند. اما تب هرچند شدید، دستِ آخر آرام می گیرد و می خوابد. حمايت از تیم واليبال با تمام شدن هيجان مسابقات فراموش می شود، بحران آب با تمام شدن فصل تابستان و بلای آلودگى هوا با پایان زمستان و ...
خودِ این تب، گرچه جرقه ی اصلی تولد است اما اگر آغاز یک فرایند نباشد، کم کم فراموش می شود و تصویر آن بحران جدیِ اجتماعی را به هیجانی مقطعی تبدیل می کند.
فرارفتنِ یک جریان از تب اولیه ی آن دشوار است. شاید چون اغلب به مسائل غیرقابل تغییری پیوند خورده. مثلاً همه می دانیم که بحران آب، بحرانی صرفاً تابستانی نیست، اما با پایان فصل گرما آن را از یاد می بریم. و می دانیم آلودگی هوا فقط در زمستان نیست، ولی تا ابر سیاه را نبینیم و وارونگی و وضعیت هشدار اعلام نشود به آن فکر نمی کنیم.
اما در عین حال برای تغییر و رسیدن به نتیجه ای واقعی، چاره ای هم جز عبور از آن نیست. چرا که اگر یک مسئله از تب خود فراتر نرود، دست در دست آن سقوط می کند. تب اولیه نقش شتابی را دارد که هواپیما برای برخاستن از باند نیاز دارد. اما اگر بلافاصله پس از آن پرواز نکند در انتهای باند با ترمزی شدید متوقف می شود.
مسئله ی «گذر از تب» مسئله ای گسترده است و درباره ی هر موضوعی متفاوت. پس در حد این یادداشت کوتاه، درباره ی این کمپین و شرایطی که در آنیم به آن می پردازیم.

- حالا درباره ی یک کمپین اجتماعی صحبت می کنیم که برای «جلب توجه جامعه ایران به بحران کمبود آب» شکل گرفته و این کمپین هم از یک تب آغاز شده است.
مدتهاست که در ایران مسئله ی بی آبی مطرح است و هر سال با شروع تابستان اوج می گیرد. هوا گرم می شود، آدمها بیشتر آب می خورند، بیشتر به حمام نیاز دارند، باران نمیبارد و رودخانه ها جویبار میشوند و جوی ها آب باریکه. رسانه ها بر موضوع آب متمرکز می شوند، فعالان اجتماعی و متخصصین محیط زیست به تکاپو می افتند و خلاصه هرکسی به سهم خود گوش های از کار را می گیرد. گاه اتفاقات واقعی و مؤثری می افتد و گاه اتفاقات قلابی برای رفع تکلیف. گاه مقالات و تحقیقات واقعی منتشر می شوند و گاه مشتی واژه ی بی ربطِ ستون پرکن با استفاده از کلیدهای پرکاربردِ Ctrl C و Ctrl V. مردم مطالب را دنبال می کنند و چهره های جامعه موضعگیری می کنند و نمودارها و آمارها بیرون می آیند و خلاصه همه چیز مهیای یک مبارزه ی جانانه با خشکسالی می شود و کارزار برپاست که ناگهان فصل گرما تمام می شود!
حالا دیگر نه تنها باران می بارد و نه تنها آدمها گرمشان نیست و نه تنها رسانه ها موضوع را ول کرده اند، بلکه نوبت این بحران هم به پایان رسیده و نوبت بحران شش ماهه ی دوم، یعنی غول بدهیبت وارونگی هوا و تنفس سرب است.
تب می خوابد….
بی آبی طی مراسمی بدرقه و فراموش می شود. و می رود ته صف تا سال بعد، اول فصل گرما که دوباره نوبتش شود.
بحران آلودگی هوا آنقدر مهم هست که جایش را بگیرد و ستون روزنامه ها را پرکند و نقل خاکستری محافل و شبکه ها شود. و البته درست هم هست. آنهم یک بحران بسیار جدی است و باید به آن پرداخت. اما آن هم دولت مستعجلِ شش ماه های است که اول تابستان باید جایش را تحویل دهد!
شاید حتی تقسیم بندی خوبی بنظر برسد. شش ماه این بحران و شش ماه آن بحران و لابلای آنها هم خرده بحرانهای دیگر... اما هرگز چنین نیست. به جای اینکه آن مقطعی که یک بحران کم است فرصتی علیه آن باشد، فرصتی می شود برای بلای فراموشی و فرافکنی. کشوری که با بحرانهایی چون خشکسالی و آلودگی هوا روبروست، به جای اینکه سال به سال در حل آنها ماهرتر شود، راهکار پیدا کند و حتی حرفی برای باقی کشورها داشته باشد، به ناچار دستپاچه از این تب به آن تب می رسد و با آنها بالا و پایین می شود. 
حال در چنین بستری که اولین نتیجه ی آگاه کردن مردم به عمق فاجعه، انفعال و ناامیدی است، چه می تواند کرد؟

بی هیچ مقدمه چینی باید گفت که درین میدان سختِ رویارویی با انفعال و ناامیدی، اولین قدمِ ما به عنوان «مردم» و به عنوان انسان، این است که از تب ماجرا(ها) گذر کنیم. نگرانی ما دربارهی خشکسالی باید از قید مقاطع زمانی خاص عبور کند.
گذار از تب تابستانی آب (و تب زمستانی هوا)، یعنی ما در آب صرفه جویی میکنیم نه برای اینکه الان تابستان است، نه برای اینکه عضو کمپین هستیم و نه حتی برای اینکه دوران بی آبی است، برای اینکه انسانیم و انسان، اسراف، نمیکند.