سه‌شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۴

مردمی بودن یا نبودن

عین. ر
مرداد ماه ۱۳۹۴





كمپين يک قطره آب حرکتى مردمى است و اصرار دارد مردمى بماند. و اين نه يک تاكتيک که استراتژى آنست. اما مردمى بودن واقعاً به چه معنى است؟

- در دورانى بسر می‌بریم كه واژه‌ها به سرعت معنایشان عوض مى‌شود. و با اینکه واژه برای بیان منظور به وجود آمده، اما انگار هربار كه می‌خواهيم از یکی از آنها استفاده كنيم بايد دقيقاً توضيح دهيم كه منظورمان چيست!
مقصود از واژه‌ى «مردمى»، كار، حركت، سازمان يا اتفاقى است كه نهادهاى دولتى در بوجود آمدن و اداره‌ی آن نقشى ندارند. همچنین حمايت و ادامه‌ی حیات آن بوسيله نيروهايى انجام می‌شود كه علت همکاری و حمایتشان، در درجه اول، دغدغه شخصی یا احساس مسؤليت اجتماعی است.
قدرت اثرگذاریِ یک کمپین مردمی به چند دلیل است. آنها همیشه درباره‌ی موضوعی بسیار واقعی و ملموس‌اند. به شکلی شفاف و ذاتی غیرانتفاعی هستند. مشارکت در آنها آزادانه و داوطلبانه آغاز می‌شود و اغلب به سراغ بخشی از یک بحران میروند که کار در آنجا بدجوری روی زمین مانده!
اما حركتهاى مردمى اغلب كوچک شمرده می‌شوند. حركاتى كه اثرى كوتاه مدت و محدود دارند. و اغلب وقتى می‌شنويم كه فلان حركت مردمى است بیدرنگ میگوییم: «وای! چه كار خوبى ... ولى چه فايده؟»
شايد كمى حق داريم! حركتهاى مردمى فقط تا شعاعی محدود اثرِ عملى می‌گذارند و هميشه در آستانه‌ى عمل در مواجهه با قسمتِ كلان مسئله همانجا متوقف می‌شوند. چرا كه تغيير در سطح كلان، هميشه نيازمند اهرم قدرت (دولت) است. و تنها کافیست به خاطره‌ى خود رجوع كنيم تا ببینیم که در سرزمینمان به ندرت كمپينى به ياد مى‌آوريم كه ختم به عمل شده باشد و همین مایه‌ی بی اعتمادی ماست.
كمپين‌ها هميشه با حسن نيت آغاز می‌شوند، به دشوارى بسيار ادامه ميابند و در نقطه‌ى تبديل شدن به عمل، از طرف دولت با جمله‌ى عميقِ «احسنت! چه كار خوبى ... اجرتون با خدا.» و از طرف ملت با همان «وای! چه كار خوبى ... ولى چه فايده؟» استقبال و بدرقه می‌شوند.
اين روى خاكسترى و تكرارى ماجراست. اما بى‌ترديد روى ديگرى هم هست -روی دیگری باید باشد!

- بدون تعارف بايد براى ديدن یک نمونه‌ى درست و موفق (با وجود نمونه‌هایی در ایران) جوامع ديگر را جستجو كرد. صد البته اين به معنى اجرایِ عینی و «واردات» نيست -كه هر حركت اجتماعى وابستگى عميق به شرايط بومى دارد و هر جامعه و منطقه و فرهنگ دارایِ الگويى خاص است. اما ديدن نمونه‌هاى مثبت و درست و بزرگ است که ما را به اين مسئله آگاه می‌كند كه: «مى‌شود» -گرچه به خون جگر.
كمپين عظيم ONE را ببينيد: www.one.org تاریخچه‌ی آن را بخوانید و سِیر آنرا تماشا کنید. كمپينى عليه فقر در آفريقا. كارى كه شايد در كل تاريخ نمونه‌ى آن كم باشد. در سال ٢٠٠٢ آغاز شد و شش سال بعد با پروژه‌ى عظیم كنسرت‌هاى Live 8 اوج گرفت. مجموعه کنسرت‌هایی که به همت باب گلدوف در آستانه‌ی نشست گروه ۸ (هشت کشور صنعتی جهان: آمریکا، آلمان، ژاپن، فرانسه، چین، روسیه، ایتالیا و کانادا) به صورت همزمان در یک روز، در یازده شهرِ کشورهای عضو و آفریقای جنوبی برگزار شد. بیش از هزار موزیسین پاپ و راک در آن به اجرا پرداختند و میلیون‌ها نفر در آن شرکت کردند. پروژه‌ای که نه تنها آنقدر مهم بود که بتواند راجر واترز را قانع کند تا بعد از ۲۴ سال دوباره همراه باقی اعضای پینک فلوید روی صحنه بیاید، بلکه چنان اتحادی در مردم این کشورها برانگیخت که در پایان، گروه هشت، کمک مالی ۲۵ میلیارد دلاری برای مبارزه با فقر را به ۵۰ میلیارد دلار افزایش داد. دستاوردهای این پروژه بسیار بیشتر بود اما مهمترین مسئله درباره‌ی آن اینکه نه تنها به يک بازه زمانى محدود نشد و ادامه يافت بلكه مانند يک سازمان، روز به روز بزرگتر شد.
من اولین بار از راه دستبندهای زرد Live Strong با آن آشنا شدم و هر از چندی خبرنامه‌شان را می‌خواندم اما حالا پس از شش سال، يك توييت از بيل گيتس میخکوبم كرد: «ديدار با نسل جديدِ وان»
وان نه تنها تمام نشده، نه تنها ادامه يافته، نه تنها بسيار بزرگ شده و نه تنها كارهاى بسيار عظيمى عليه يكی از مشكلات بنیادی بشر انجام داده، بلكه همه‌ى اينها را به نسل بعدی انتقال داده. این نشان از درک و اجرای يكى از مهمترين مسائل در کار عامالمنفعه و نیز زنده نگه داشتن یک کمپین است: پیوستگی.
اينجا پيش از هرچيز اين به ذهن ميايد كه مقايسه‌ی مستقیم جامعه‌مان با جوامع ديگر غلط است و الگو قراردادن چيزى چون وان به علت فاصله‌ى بسيار و نداشتن بسترهاى عملى، ما را به بیراهه می‌برد و هزار حرف ديگر... اما با وجود این فاصله‌ای كه ما با شرايط ايده‌آل براى عملى كردن كمپين‌ها داريم، در همين بستر محدود نيز نمی‌توانيم و نتوانسته‌ايم از قدرت و نفوذى كه دارند چشمپوشى كنيم. و نيز نتوانسته‌ايم چيزى جايگزين آن كنيم كه چنين سريع گسترش يابد و سطح آگاهى عمومى را بالا ببرد.
نمونه‌های بسیار دیگری وجود دارد که ثابت می‌کند یک ایده و اجرای تخصصی آن اگر بتواند به معنی واقعی مردمی باشد، نیروی تغییر بسیاری دارد.

- اما در مقابل، ختم نشدنِ یک کمپین به نتیجه‌ی عملی به سرعت عبارت «كمپين براى كمپين» را تداعی می‌کند. كارى بيهوده و بستری مهیای سوء استفاده. كمپين‌ها بايد به آن «عملى» كه در ابتداى راه تعريف می‌كنند برسند. اين به این معنا نيست كه كمپين بايد لزوماً پروژه‌اى ابدى باشد. كمپين‌ها هدف‌هاى كوتاه و بلند مدت دارند. كمپين وان پيش بينى كرده‌است كه تا سال ٢٠٣٠ فقر حاد را در جهان پايان خواهدداد، اما معنایش اين نيست كه مبارزه عليه فقر پايان می‌گيرد و تمام. حركت‌هاى مردمى با تمام خرده‌هاى بجا و نابجايى كه به آنها می‌گيريم، به تحقیق «بى‌جايگزين» هستند و نوع نفعی كه برای جوامع دارند، در هيچ اقدام ديگرى يافت می‌نشود.
یک حركت مردمى چيزى نيست كه كسى يا افرادى آنرا «درست كنند»، بلكه بيانِ خلاقِ چيزى است كه در وجود مردم «هست».
در تمام جوامع و در طول تاريخ، هرچه كه پيوندى واقعى با مردم پيدا كرده، نزد خود آنان و در قضاوت تاريخىشان موجه و سربلند بوده است.

كمپين يك قطره آب يكساله شد. و زمان و کارشناسان و مردم قضاوت خواهندكرد كه ميانبرِ سهل الوصولِ موج سوارى بر بحران‌هاى اجتماعى را طى كرده يا راهِ دشوار فرهنگسازى را.//

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۴

یک تمرین کوچک و راهِ طولانیِ گفتگو

عین. ر.
آبانماه ۱۳۹۳





- در مدت کوتاهی که از آغاز کمپین یک قطره آب می گذرد، واکنش های بسیار متفاوتی به آن دیده ایم. «بابا دلتون خوشه»هاشنیده ایم و «بابا دمتون گرم»های بسیار!

تعداد همراهانمان در کمتر از سه ماه از مرز ده هزار نفر گذشت. مردم از پوستر ها و اینفوگرافی ها استقبال بسیار کردند. شعار ها و پیام ها دهان به دهان گشت، در پیغام های تلفنی دست به دست شد و در رسانه های مختلف بازتاب پیدا کرد.

اما در تمام این مدت، در کنار مسئله ی مهم کمبود آب ایران، پاسخ به این سؤال اهمیت اساسی یافت که ما (همه ما مردم این جامعه) چقدر برای چیزی به نام یک کمپین اجتماعی اهمیت قائلیم و به اثرگذاری آن اعتقاد داریم؟ اصلاً یک کمپین اجتماعی چیست؟ به چه درد می خورد؟ و تا بحال چه گلی به سر آدمیان زده است؟

یک شکل پاسخ به این سؤال بررسی تأثیر مستقیم آن است. می توانیم در یک جستجوی ساده ببینیم که چطور سالانه میلیارها دلار پول و امکانات در سراسر جهان از همین طریق جمع می شود. یا اگر حوصله ی راه دور رفتن نداریم پوستری که در همین صفحه منتشر و به «بالاغیرتاً» معروف شد مثال خوبی است. این پوستر -بر طبق آمار رسمی سازمان آبفا- اعلام می کرد که با این شیوه ی مصرف، ماهانه بیش از ۴ هزار لیتر آب صرفه جویی می شود. حال می توان با ضرب کردن تعداد بازدید آن در شبکه های مختلف اجتماعی (که به بیش از ۸۰ هزار نفر می رسد) به رقمی بزرگ دست یافت و کلمه ی هزار لیتر را جلوی آن نوشت و گفت اینست تأثیر یک کمپین! یا اینکه بیاییم و محاسبه کنیم که اگر این شیوه ی مصرف به شکل یک فرهنگ به نسل بعد و نسل های بعد منتقل شود، چه حجمی از آب ذخیره می شود و چه گستره ی وسیعی از عادات نادرست تغییر می کند و …
اما غیر از این شکل تأثیرگذاری مستقیم، پای کارکرد مهم دیگری نیز در میان است. و آن «حساس شدن به جهان» است.

- یکی از «بابا دلتون خوشه»هایی که بارها و بارها شنیدیم این بود که: «آقا! اصلاً هشتاد درصد هدر رفت آب ایران تویِ بخش کشاورزی یه و آبی که تو خونه ها هدر میره هیچ تأثیری تو این خشکسالی نداره. حالا شما چی میگی این وسط؟»
این سؤال پیش از آنکه به مسئله ی کمبود آب مرتبط باشد، خبر از یک رخوتِ مزمن اجتماعی می دهد. همان که برای همه مان آشناست. و در لحظه ی برخورد با هر جریان اصلاحی آیه ی یأس را می خواند و تمام! حس و حالی که در گوشه و کنار جامعه مان و در لایه ها و طبقات مختلفش می توان آنرا دید.
صاحبان این حس و حال، به علل مختلف (موجه و غیر موجه) به تدریج نسبت به کارکرد حرکت های اجتماعی بدبین شده اند و بدون اینکه راه حل جایگزینی در ذهن داشته باشند، صرفاً آنرا نفی می کنند. و هرگز توضیح نمی دهند که اگر همه ی این کارها بی اثر است، پس چه باید کرد؟! چنین دیدگاهی تمام تلاش های کوچک اما ناب و بی جایگزینِ مدنی در جامعه را یکسره بی اثر می انگارد، بدون آنکه ببیند دیگر جوامع دنیا از هزارانِ این تلاش ها افتان و خیزان عبور کرده اند. بی آنکه بداند تا جامعه ای از درون و از آدم هایش متحول نشود هرگز به صورت کلان تغییری نخواهد کرد. بی آنکه بداند هدر رفتن آب از شیر خانه گرچه با میزان هدر رفت آب در کشاورزی قابل قیاس نیست اما از یک جنس است. گرچه مقدارش بسیار متفاوت اما ماهیتش یکی است.
۸۰ درصد که هیچ، اگر ۹۹ درصد آب در بخش کشاورزی هدر رود، این دلیل نمی شود که شیر آب خانه ما باز بماند! اگر ایران سیراب ترین سرزمین جهان شود، این دلیل نمی شود که ایرانیان منابع خود را بی پروا مصرف کند... آیا مردم در کشورهای پر آب دنیا شیر آب را باز می گذارند و مسواک می زنند؟

- سهم یک کمپین در جلوگیری از خشکسالی بیش از آنکه پرکردن ذخایر آب کشور باشد، حساس کردن آدم های آن است. چرا که جامعه ای که به مسئله ای چنین روزمره، ملموس و ساده حساس نیست، هرگز از پس کارهای بزرگتر بر نمی آید.
دستاورد ما در دوران بحران آب، چیزی بیش از قطرات آب است. دستاوردمان پراکندن آگاهی است. و آشنایی زدایی از واژه ی «مسؤلیت». و تمرین اینکه چطور باید با یکدیگر صحبت کنیم. چطور مشکل مشترکمان را بررسی کنیم و برای آن به دنبال راه حل بگردیم. دستاورد ما ساختن محیطی است که در آن درک کنیم جادویِ ارتباط درست را.
ما به اندازه ی قطرات حیاتیِ آب، به چنین تجربه و درکی محتاجیم. به هرچه حساس تر شدن نسبت به مسؤلیت اجتماعی خویش. به زدودن این انگاره ی کهن که «خانه ی ما از پای بست ویران است.» و به رسیدن به این باور که: به میزانی که خود برای اصلاح خود و پیرامون خود کوشیده ایم می توانیم توقع آبادانی و فردای بهتر داشته باشیم.

یک کمپین می تواند به جامعه ای که در و دیوار آن پر از حرف های خوب است، دوباره، از نو و به شیوه ای خلاق یادآوری کند که ما در مقابل محیطی که در آن زندگی می کنیم، مسؤلیم. و این اندازه ی مسؤلیت ما نیست که مهم است بلکه خود آنست که اهمیت دارد.
ما در یادگیریِ گفتگوی جمعی راهی طولانی پیش رو داریم. پیش از آنکه در قلب بحران های اجتماعی، احساسات بر ما چیره شود، نیازمند آنیم که در چنین بسترهایی همفکری و گفتگو و تفاهم و مدنیت را تمرین کنیم. و دست از عادت کهنِ «غر زدن انفعالی» برداریم.
آری، ده هزار نفر در برابر هفتاد میلیون نفر عدد کمی است، اما باید بدانیم که پیشرفت های فرهنگی همیشه به تدریج روی می دهد و اتفاقات لحظه ای در گذار زمان رنگ می بازد.

پشتیبانی از یک حرف حساب با یک کلیک، در نگاه اول بی اثر است اما همه چیز از همین مشارکت خلاق آغاز می شود. چرا که به اندازه ی همان یک کلیک «مسؤلیت اجتماعی» در ما بیدار می شود.
و اگر این مثل پارسی، از شدت تکرار بی جا، به کلیشه ای نچسب تبدیل شده، باید با تمرکز و نیاز واقعی، دوباره از نو آن را بخوانیم و باور کنیم که: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.//


*این یادداشت در آبان ۱۳۹۳ در صفحه‌ی کمپین منتشر شده است.